یکی از دستاوردهای مهم سازمان نهضت سوادآموزی طی این ۴۰ سال، کاهش قدر مطلق بی سوادی در کشور است اما آنچه نیاز امروز این سازمان است، بازنگری در روش ها، تعریف از سواد و ساختار است.
از ۸۳ سال پیش مبارزه با بی سوادی در ایران آغاز شد. به ترتیب تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی مبارزه با بی سوادی به عهده سازمان های تعلیمات اکابر، سازمان آموزش سالمندان، سازمان آموزش بزرگسالان و کمیته ملی پیکار با بی سوادی، سازمان ملی جهاد سوادآموزی گذاشته شد؛ با اینهمه تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی کودکان لازم التعلیم زیادی در سراسر کشور به امکان تحصیل دسترسی نداشتند و همین باعث شده بود که طبق سرشماری سال ۵۵، از جمعیت حدود ۲۷ میلیون نفری که ۶ سال به بالا سن داشتند، بیش از ۱۴ میلیون یعنی حدود ۵۲ درصد جامعه را بی سوادان تشکیل بدهند.
کمتر از یک سال پس از پیروزی انقلاب اسلامی در ۷ دی ۱۳۵۸ سازمان نهضت سوادآموزی به فرمان امام خمینی (ره) تشکیل شد و آموزش خواندن، نوشتن، ریاضی، آموزش دینی به بزرگسالان به عهده این نهاد گذاشته شد. هدف از تشکیل این نهاد ریشه کنی بی سوادی در کشور بود. تنها تا سال ۶۵، این سازمان توانست نرخ بی سوادی را نزدیک به ۱۵ درصد کاهش دهد. اما از سویی در این سال ها با رشد نرخ جمعیت رو به رو بودیم و از سوی دیگر فقدان امکانات گسترده آموزشی و از همین رو قدر مطلق بی سوادی که ملاک دیگری برای تعیین سواد در جامعه است، افزایش یافت.
امروز با توجه به پوشش گسترده مدارس در سراسر کشور که کودکان واجب التعلیم را تحت پوشش دارد و نفوذ مدارس به دورترین روستاها، همچنین تلاش این سازمان در راستای کاهش بی سوادی در جامعه، طبق سرشماری سال ۱۳۹۵، آمار باسوادان در گروه سنی ۱۰ تا ۴۹ سال به رقم ۹۴.۷ درصد رسیده است که پیش بینی رئیس این سازمان این است که این رقم به ۹۶ درصد افزایش پیدا کند.
با اینهمه آمار رسمی می گویند که هم اکنون بیش از ۸ میلیون نفر بی سواد در کشور داریم که البته قدر مطلق بی سوادی عدد ۲ میلیون نفر در کشور را نشان می دهد.
کاهش فاصله درصدهای با سوادی، معنادار شده است
کاهش فاصله درصد باسوادی بین زنان و مردان، کاهش فاصله باسوادی بین مناطق شهری و روستایی، کاهش قدر مطلق بی سوادی از جمله دستاوردهای این سازمان در این سالهاست به طوریکه نتایج سرشماری انجام شده بین سال های ۵۵ تا ۹۵ نشان می دهد تفاوت نرخ باسوادی در بین زنان و مردان از ۲۳.۴ درصد به ۶.۸ درصد کاهش داشته و همین تفاوت میان مناطق شهری و روستایی از سال ۵۵ تا سال ۹۵ نرخ باسوادی در مناطق شهری از ۶۵.۴ درصد به ۹۰.۸ درصد رشد داشته و در مناطق روستایی در همین بازه زمانی رشد با سوادی از ۳۰.۵ درصد به ۷۸.۵ رسیده است.
قدر مطلق بی سوادی در واقع میان افراد ۱۰ تا ۴۹ سال محاسبه می شود که این عدد در حال حاضر طبق آمار در کشور ما ۲ میلیون نفر است. یعنی کسانی که دیگر برای باسوادی آنها تلاش خاصی نمی توان صورت داد.
نهضت سوادآموزی برای کاهش بی سوادی در این سال ها در میان زندانیان رفته است، در میان اتباع خارجی فعالیت کرده است، مراکز محلی یادگیری را گسترش داده و همچنین طرح هایی برای سوادآموزی خانواده راه اندازی کرده است.
از هر ۱۰۰ ایرانی ۹۶ نفر باسواد هستند
به گفته شاپور محمدزاده رئیس سازمان نهضت سوادآموزی در حال حاضر از هر ۱۰۰ ایرانی، ۹۶ نفر با سواد هستند به معنای اینکه از مهارت خواندن، نوشتن، درک و فهم متون ساده به زبان فارسی و کسب مهارتهای اولیه روخوانی قرآن کریم برخوردار هستند.
شاید با توجه به چنین تلاش و رسیدن به چنین جایگاهی سوالی که امروز باید پرسید این است که آیا زمان تغییر سیاست های این سازمان فرا نرسیده است؟ آیا همچنان برای سوادآموزی بزرگسالان به چنین سازمان عریض و طویلی نیاز داریم؟ آیا این طبیعی نیست که به هر حال در جامعه ۸۰ میلیونی، ۲ میلیون نفر بی سواد مطلق باشند؟ آیا با وجود توسعه سیستم آموزش در کشور و نفوذ آن به دورترین روستاهای کشور - فارغ از کیفیت آموزش- سیاست های این سازمان نباید چرخشی جدی داشته باشد؟
یکی دیگر از انتقادهایی که امروزه به بحث سوادآموزی مطرح است، بحث بازگشت افراد به چرخه بی سوادی است به این معنا که افراد ممکن است سواد خواندن و نوشتن را یاد بگیرند اما به دلیل نبود مشوق های لازم محیطی، عدم نیاز به سواد در زندگی روزمره در بسیاری از مناطق محروم و روستایی و نبود ابزاری برای ارتقا سواد در بزرگسالان، به مرور این افراد دوباره به چرخه بی سوادان جامعه باز می گردند
حال رئیس سازمان نهضت سوادآموزی نیز می گوید تصمیم داریم سازمان نهضت سواد آموزی را به سازمان نهضت و آموزش بزرگسالان تبدیل کنیم. این در حالی است که ما امروزه مدارس بزرگسال (شبانه) را در سه دسته مدارس دولتی و داوطلب آزاد، مراکز آموزش از راه دور و هنرستان ها داریم که زیر نظر سازمان مدارس و مراکز غیردولتی فعالیت می کنند و حداقل سن ۱۶ و حداکثر ۲۴ سال را پوشش می دهند و باید مشخص شود آیا نظر رئیس سازمان نهضت سوادآموزی ادغام و گسترش همین بخش در نهضت است و یا تعریف دیگری از آموزش بزرگسالان در نظر است که به نظر می رسد در صورت مطرح بودن موضوع دوم یک موازی کاری در آموزش و پرورش رخ خواهد داد.
نیاز به تغییر روشها و ساختارها در نهضت سوادآموزی
اما این تغییر ساختار و روش لزوماً به معنای حذف این سازمان یا تغییر جهت ۱۸۰ درجه ای آن نیست. به نظر می رسد کافی است در حال حاضر این سازمان کمی تعاریفش را از سواد تغییر دهد تا بتواند دنیای وسیعی از کارکرد را برای خود متصور شود.
واقعیت این است که گرچه سازمان نهضت سوادآموزی تا کنون توانسته بی سوادی را در جامعه کاهش دهد اما اینکه خروجی سوادآموزان این روش به چه میزان سواد و چه میزان پایداری سواد دست پیدا می کنند، جای تامل دارد.
تعاریف سواد از دیدگاههای بین المللی و ملی، افراد را به سه دسته باسواد، بی سواد و کم سواد دسته بندی می کند و درست است که ما از میزان بی سوادی کاسته ایم اما آیا دسته افراد کم سواد در کشورمان خصوصاً در مناطق حاشیه ای و روستایی و حتی آنها که نه از طریق نهضت سوادآموزی بلکه از طریق سیستم رسمی آموزشی سواد دار شده اند، معنی دار نیست؟