علیرضا شجاعی زند، استاد جامعه شناسی دانشگاه تربیت مدرس معتقد است مسئول وضعیت فعلی کشور جریان اصلاحات است که در سالیان متمادی پس از انقلاب به دنبال استحاله و نرمالیزاسیون انقلاب بوده است.
غائله آبان ۹۸ و اغتشاشات پس از افزایش قیمت بنزین تحلیلها و بررسیهای جامعه شناسانه مختلفی را برانگیخت. در این بین برخی بر اجرای بد طرح توسط دولت انتقاد داشتند و برخی نیز زمان کنونی را برای اجرای آن مناسب نمیدیدند. از سوی دیگر برخی، این اعتراضات را شورش فرودستان و طبقات ضعیف جامعه تحلیل کردند و از یک فروپاشی اجتماعی سخن به میان آوردند. در این بین کمتر در مورد عوامل بنیادین غائله آبان ماه سخن گفته شده است.
علیرضا شجاعی زند، استاد دانشگاه تربیت مدرس معتقد است با این که فساد و تشدید نابرابریها و افزایش آنومی اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند؛ اما نمیتوانند به تنهایی عامل بروز شورش و اغتشاشات، آنهم به نحو گسترده و همزمان و تا بدین حد سازمانیافته و در عین حال بدون رهبر و ایدئولوژی باشند. وی همچنین معتقد است در عوامل بنیادیتر، به بحثِ رویاروییِ «دین و مدرنیته» میرسیم و یک پله بالاتر و انضمامیتر از آن، به جریانی که در ایرانِ دوره اخیر به اسم اصلاحات مشهور و شناخته شده است.
شجاعی زند با تبارشناسی جریان اصلاحات و معرفی ماهیت و ویژگیهای این جریان و مرور رفتارهای این جریان در چند دهه اخیر، نتیجه میگیرد مسئول وضعیت فعلی کشور جریان اصلاحات است که در سالیان متمادی پس از انقلاب به دنبال استحاله و نرمالیزاسیون انقلاب بوده است.
متن زیر مشروح گفتگوی مهر با این استاد جامعه شناسی است؛
*همان گونه که مطلع هستید ۲۵ آبان در پی تصمیمی که راجع به افزایش قیمت بنزین گرفته شد، اتفاقات مهمی در کشور رخ داد و از همان روز نیز تحلیلهای مختلفی در این باره صورت گرفت. فارع از تحلیلهای جامعه شناختی مسئله، اعم از پایگاه اجتماعی معترضین، نحوه کنش معترضین نسبت به مسئله و نقش عوامل مختلف در تشدید مسئله مانند عدم اقناع افکار عمومی از سوی دولت و…؛ به نظر شما در ابتدا مدخل مناسب برای تحلیل اعتراض و اغتشاشات اخیر چیست و در چند سطح میتوان ماجرا را تحلیل کرد؟
رخداد اخیر بهغایت مهم است؛ چرا که زندگی بسیاری را به آتش کشیده و به زندگی برخی افراد دخیل و غیر دخیل در این ماجرا پایان داده است و اثرات عمیقی هم بر زندگی مردم داشته و دارد. خصوصاً بر روی اقشار متوسط به پایین جامعه. زیرا این بار هم، فقرا را فقیرتر و اغنیا را غنیتر خواهد کرد. در بررسی و تحلیل این ماجرا لازم است هم به عوامل و هم به خودِ پدیده و هم به پیامدهای آن پرداخته شود. عوامل هم در سه سطح بنیادی، شتابزا و جرقهزننده قابل طرح و تعقیب هستند.
عوامل رخداد اخیر در سه سطح بنیادی، شتابزا و جرقهزننده قابل طرح و تعقیب هستند
من اگر قرار باشد و قادر باشم که به تحلیل این رخداد بپردازم، ترجیح میدهم به سراغ این عوامل بروم و از آن میان به سراغ عوامل بنیادی. در عوامل بنیادیتر، به بحثِ رویاروییِ «دین و مدرنیته» میرسیم و یک پله بالاتر و انضمامیتر از آن، به جریانی که در ایرانِ دوره اخیر به اسم اصلاحات مشهور و شناخته شده است. چرا دورخیزی اینقدر بلند برای تحلیل اتفاقات آبانماه و چرا ایستادن روی اصلاحات؟ چون معتقدم و مدعی هستم آتشبیار مسائلی از این دست که هر از چند گاه در جامعه ما سر باز میکند، همین جریان بوده است.
باید اصلاحات که همه چیز را ابژه مدعیات خویش کرده است و میکند، ابژه کرد و از این مسیر به تحلیل بنیادیتر مسئله اخیر نشست. پیش از این یک بار خودِ اصلاحطلبان، پس از بروز برخی ناکامیها به این صرافت افتادند و اسمش را هم نقد درونی اصلاحات گذاشتند؛ اما ملاحظات گفتمانی و مصلحتسنجیهای سیاسی به ایشان اجازه آن را نداد و مسکوت ماند. متضرر اول مسکوتگذاردن نقد درونی اصلاحات هم خودِ آن بود و در مراحل بعدی، اسلام و مردم و کشور و نظام. اکنون بار دیگر زمان مناسبِ این کار فرارسیده است؛ البته برای مصالحی مهمتر از خودِ اصلاحات. مصلحتی مربوط به آینده ایران؛ آینده دین و آینده دین در ایران. بنده به همین دلیل میخواهم سراغ آن بروم و به این دلیل که معتقدم یکی از عوامل تکرارشونده همه این دست اتفاقات در ۲۰ ساله اخیر ایران بوده است. حضور و نقش آن در در واقعه اخیر هم پررنگ و مؤثر بوده است؛ هر چند به اندازه قبلیها صریح و عیان نبوده باشد.
خواهشم از شما و خواندگان شما هم این است که مدعا و تحلیل بنده را به انتخابات و عملکردها و اینکه دولت روحانی دستپخت چه جریانی بوده است و از این قبیل ربط ندهید و بحث را نازل نسازید.
*به نظر شما نسبت اصلاحات با اعتراضات شورشی دودهه اخیر کشور چیست و این جریان چه نوع مواجههای با این اعتراضات داشته است؟
گرایش موسوم به اصلاحات در یک نگاه و تحلیل کلان، پیامد وقوع انقلاب اسلامی و برپایی حکومت دینی در ایران است. در واقع اصلاحات را باید یکی از واکنشهای داخلی و خودی به این رخداد نامنتظر و خلاف جریان قلمداد کرد. منظور بنده از رخداد نامنتظر، همین فاعلیت پیداکردن دین در زمانه و زمینه مدرن است. در یک تحلیل و نگاه میانه و انضمامیتر، اصلاحات مولود شرایطی است که دولت سازندگی پدید آورده بود. به یک معنا واکنشی بود به رویکرد ضد روشنفکری و راستگرای دولت سازندگی. هرچند خیلی هم بر این مبانی آغازین استوار نماند و خیلی سریع تغییر ماهیت و تغییر جهت داد که در ادامه عرض خواهم کرد.
اصلاحات، مولود اعتراضات خیابانی اوایل دهه ۷۰ است، جالب است که خود بعدها والدِ اعتراضات دانشجویی سال ۷۸ و اعتراضات انتخاباتی سال ۸۸ و و اعتراض و اغتشاشات اقتصادی سال ۹۶ و ۹۸ شده است
در یک بیان خُرد و کاملاً میدانی، اصلاحات، مولود اعتراضات خیابانی اوایل دهه ۷۰ است. اعتراضات شهر مشهد در سال ۷۱ و اکبرآبادِ اسلامشهر در ۷۳ و همچنین برخی از شهرهای دیگر نظیر اراک و قزوین در همان سالها. جالب است که خود بعدها والدِ اعتراضات دانشجویی سال ۷۸ و اعتراضات انتخاباتی سال ۸۸ و و اعتراض و اغتشاشات اقتصادی سال ۹۶ و ۹۸ شده است.
*به طور خاص جریان اصلاحات در اعتراضات شورشی اخیر چه نقشی ایفا کرده است و چه شواهد و قرائنی برای این موضوع وجود دارد؟
اگر طرفهای درگیر اعتراضات اخیر (آبان ۹۸) را تجزیه کنید؛ با سه ضلع اصلی مواجه خواهید شد؛ دولت مستقر شاملِ جهتگیری و سیاست و عملکردهایش؛ عوامل خارجی شاملِ تحریم و فشارهای سیاسی و فضاسازیهای رسانهای و تمهیدات و ترتیبات عملیاتی و میدانی و بالاخره عوامل میدانی شاملِ خواستهها و شعارها و ترکیب جمعیتی مشارکین و گستردگی و حجم اعتراضات و بالاخره عملیات میدانیِ آنها.
بنده سراغ بحث و تحلیل بر اساس این طرفها و اجزای آنها نمیروم؛ چون اولاً اطلاعات دقیق و مطمئن و تفصیلی آنها را ندارم و ثانیاً متخصصین و مطلعین زیادی هستند که به این جنبهها پرداختهاند و میپردازند. بررسی و واکاوی لایههای زیرین آنها را برگزیدهام که کمتر بدان پرداخته شده و در سایه مانده است. در این سطح از تحلیل به جریان اصلاحات میرسیم و نقش آن در تحریک و فعالسازیِ اطراف سهگانه ماجرا.
اگر اصلاحات به عنوان یک جریان فعال و پرتکاپو، مدعی تعیینکنندگی و قدرت عمل و تأثیرگذاری در ساحات سیاسی اجتماعیِ ایران است و بدان افتخار هم میکند، محل و مصداقش دقیقاً همین جا است. بنده هم در این مورد با ایشان هم عقیدهام و بر آن صحه میگذارم. عرض کردم ظهور و بروز میدانی اصلاحات در ماجرای اخیر به اندازه سالهای ۷۸ و ۸۸ برجسته و آشکار نیست. با وصف این معتقدم که حضور پررنگی هم در تکتک اضلاع سهگانه مذکور داشته و هم آنها را به یکدیگر مربوط ساخته و پیوند زده است.
*فارغ از موضوع اصلاحات و نقش آنها در اعتراضات اخیر، به طور کلی از نظر شما غائله آبان ۹۸ از چه ابعادی قابل بررسی و ارزیابی است و چه سطوحی را میتوان برای آن در نظر گرفت؟
تحلیلهای مختلفی از این ماجرا تاکنون ارائه شده است که هر کدام در جای خود صائب و محل اعتنا هستند و پرتوی بر جنبه و بُعدی از مسئله افکندهاند. تبیین و تحلیل این رخداد با تمرکز بر ضعف تدبیر و ضعف مدیریت و ضعف عملکرد دولت، درست است؛ اما تحلیلی است در سطح. تبیین اقتصادیِ این ماجرا، البته در سطحی بالاتر قرار میگیرد؛ اما هنوز تا رسیدن به عمق ماجرا فاصله دارد و حداکثر تحلیلی است در سطح میانه. تبیین بر حسب فشارها و مداخلات خارجی با همه اتقان و اهمیت و صحتش، همچنان حرکتی است در سطح میانی. تحلیل این رخداد بر حسب شرایط قرار داشتن در آستانه انتخابات هم در همین سطح است و شاید نازلتر.
با این که فساد و تشدید نابرابریها و افزایش آنومی اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند، اما نمیتوانند به تنهایی عامل بروز شورش و اغتشاشات، آنهم به نحو گسترده و همزمان و تا بدین حد سازمانیافته و در عین حال بدون رهبر و ایدئولوژی باشند. شواهد میدانی هم نشان میدهد که مسئله آنان خیلی اینها نبوده است؛ شاید بهانه آنان بوده باشد. این سطحبندی عوامل و تلاش برای مشخص و محدود کردن مسیر بحث و رفتن سراغ عوامل مبناییتر به هیچ رو به معنی نادیده گرفتن عوامل میانی و نزدیک و از اهمیت انداختن آنها نیست. خصوصاً عواملی چون فساد و نابرابری و آنومی که شاید مهمترین عوامل مؤثر در اوضاع کنونی ایران هستند.
با این که فساد و تشدید نابرابریها و افزایش آنومی اجتماعی از اهمیت بسیار زیادی برخوردارند؛ اما نمیتوانند به تنهایی عامل بروز شورش و اغتشاشات، آنهم به نحو گسترده و همزمان و تا بدین حد سازمانیافته و در عین حال بدون رهبر و ایدئولوژی باشند
بنده به هر دلیل مایلم به سراغ عوامل مبناییتری بروم که علاوه بر این قبیل اتفاقات، در بسیاری از مسائل دیگر در حوزههای مختلف اثرگذار بوده و هست؛ یعنی سراغ خودِ انقلاب به مثابه یک پدیده «خلاف جریان» و سراغ جریانی اسلامی و انقلابی که بهتدریج با انقلاب و حاصل آن مسئلهدار شده و از آن فاصله گرفته است. از اینجا به بعد که استدلال و نشان دادن شواهدِ این مدعا است، میتوان بحث را از دو مسیر نظری- تحلیلی و یا عینی- میدانی دنبال کرد.
از مسیر نخست میتوان به بررسیِ ماهیت اصلاحات نشست و نشان داد که مسئله از جنس یک چالش لاینحل با «اسلام سیاسی» و «حکومت دینی» است و این اتفاقات تنها برخی از صورتها و تجلیات آن است. از مسیر دوم، میشود ادبیات تولیدشده و انتشاریافته از سوی افراد و نشریات و شبکههای اجتماعی منتسب و همسوی با این جریان را در ادوار اخیر رصد کرد و نشان داد که بیوقفه در حال مقابلهجویی با نظام و تردید افکنی در مشروعیت و کارآمدی آن بودهاند و فضاسازی برای رساندن جامعه به ضرورت تغییرات شالودهشکنانه در اوضاع.